۱۳۸۸ مهر ۵, یکشنبه

امواج سونامي دهه ي شصت نظام را غرق خواهد كرد

امروز خبري را در بالاترين خوندم كه بر اساس بررسي‌هاي گروه پژوهشي آسيبهاي اجتماعي دانشگاه شهيد بهشتي هزينه ازدواج در تهران حداقل 30 ميليون برآورد شده است.
بعد از خواندن اين خبر ياد حرف يكي از اساتيد دانشگاهمان افتادم كه ميگفت:بزرگترين چالش دولتهاي آينده برخورد با موجي است كه از اوايل دهه ي شصت اتفاق افتاد و طي آن رشد جمعيت بطور لجام گسيخته اي افزايش يافت.اين موج زاد و ولد كه بر اساس يكي از شكر خوردنهاي خميني(ايجاد ارتش بيست ميليوني) سياست گذاري شده و با دادن رانت(كوپن ارزاق)به خانواده ها تشويق شده بود، از همان ابتدا براي رژيم دردسر ساز شد. منجمله:
1_ كمبود امكانات تحصيلي منجر به دو و سه شيفته شدن مدارس شد.
2_براي همين نسل، دانشگاه آزاد تاسيس شد،تا با توجه به محدود بودن امكانات دولتي از تحصيل باز نمانند.
3_كمبود جا در پادگانها دولت را به سياست فروش خدمت سربازي تشويق كرد.
و حالا درست در زماني كه اين نسل به سن ازدواج رسيده، دولتي بر ايران حاكم است كه اكثريت مردم، آنرا ناشي از يك كودتا ميدانند.
دولتي تصدي امور را در دست دارد كه: به جاي ايجاد شغل و تنش زدائي با كشورهاي جهان و تشويق آنان به سرمايه گذاري، به دنبال ماجراجوئي و آتش زدن منابع ملت به پاي جاه طلبي هاي خود است.
دولتي حاكم است كه سياستهاي اقتصادي رئيس آن باعث شكستن كمر بانكها و بورس شده.
دولتي كه به جاي پاسخگويي درباره ي علت شهادت نداها، خواستار رسيدگي به قتل زني مصري ميشود.
به نظر ميرسد كه چشمان سردمداران حكومت، امواج غول پيكر اين سونامي را نميبينند و همين باعث غرق شدن آنها خواهد شد.

۱۳۸۸ شهریور ۲۹, یکشنبه

روز قدس تمام شد،فكري به حال نيويورك كنيد

روز ايران سبز(قدس سابق)يك تو دهني ديگر به كودتاچيان و حاميانشان بود.مردم با حضور خود نشان دادند كه از پيگيري مطالباتشان دست نكشيده اند و زندان،شكنجه و تجاوز،خللي در اراده آنها بوجود نياورده.سياست "النصر به الرعب" آقايان ديگر پاسخگو نيست.(في المثل به شعارها توجه كنيد:توپ،تانك،كهريزك ديگر اثر ندارد يا شكنجه،تجاوز ديگر اثر ندارد).حكومت در خيال خام خودش، اين فكر را پرورادنده بود كه، بعد از تقلب در انتخابات با سركوب و ايجاد فضاي وحشت ميتواند مردم را ساكت كند و بعد به تصدي امور بپردازد اما تمام اقدامات حكومت نتيجه عكس داد و باعث اتحاد مردم،انزجارشان از دولت و بي آبرويي و مشروعيت زدائي كامل رژيم در داخل و خارج كشور شد.
اكنون رئيس دولت كودتا قصد دارد كه به صحن سازمان ملل بياييد و به عنوان منتخب مردم ايران در آنجا به سخنراني بپردازد.قصد دارد كه در رسانه هاي آنجا طوري القاء كند كه همه چيز در مملكت گل و بلبل است.قطار دولت حركت خود را ميكند و وي بابت برخوردي كه با مخالفان توسط عوامل خودسر صورت گرفته متاسف است.همه چيز تمام شده.اكنون نوبت مذاكره است.دول غربي بايد با وي كه منتخب ملت است مذاكره كنند.
تنها شما،هموطناني كه در خارج از كشور(علي الخصوص در آمريكا و كانادا)هستيد،ميتوانيد رشته هاي بافته شده توسط اين اهريمن را پنبه كنيد.حضور شما در مقابل سازمان ملل مهمتر از هزاران تظاهرات مانند روز قدس است.شما نبايد بگذاريد اين قاتل به سادگي بيايد آنجا و خون شهدا و عزيزاني كه در مقابل كودتاي ننگينش به خيابان ها آمدند را پايمال كند و بعد برگردد جار بزند كه سفرش يك پيروزي ديگر براي ملت(خودش) بود.حضور پرشور شما عزيزان،در بر دارنده ي كمترين هزينه و بيشترين منفعت است.
حضور چندين ده هزار نفري شما ميتواند تمام دعاوي و خزعبلات اين نامرد را بي اثر كند.به تمام كساني كه ته دلشان براي مذاكره با اين آدمكش قيلي ويلي ميرود،بفهماند كه با كسي مذاكره ميكنند كه حتي از سوي مردم خودش پذيرفته نميشود.خواهش ميكنم كه بي تفاوت نباشيد(كما اينكه تاكنون نبوده ايد و آن را در روز 25 جولاي به اثبات رسانديد).نگوييد ديگران به جاي ما ميروند.هيچكس را به جاي ديگري در قبرش نميگذارند.براي ديني كه نسبت به نداها و سهرابها داريد برويد.به خاطر تسلا دادن به نوباوگاني كه در كهريزك مورد تجاوز قرار گرفتند برويد.
پي نوشت:
خواهش ميكنم لنگه كفش يا تخم مرغ گنديده را هم فراموش نكنيد با خود ببريد.

۱۳۸۸ شهریور ۲۷, جمعه

تبديل مسجد الجواد هفت‌تير به شكنجه‌گاه (گزارشي از مشاهدات امروزم)

مسجد الجواد هفت تير (مجمع فرهنگي الجواد) رو كرده بودند محل شكنجه ، پسرها رو با حالت اسير ميبردند و با لباس‌هاي پاره پاره و قرمزي روي بدنشون ميفرستادند بيرون.(حوالي ساعت 2.30)
واقعا شوكه آور بود...اي كاش دوربيني داشتم تا از اين وضعيت رقت بار فيلمي ميگرفتم.
يكي از اين پسرهاي جوون كه روي گردن خودش هم جاي خراش و قرمزي بود، جلوي مسجد جلوي هر بسيجي يا حتي مردم رو ميگرفت و ميپرسيد...« اينايي كه گرفتن رو آزاد ميكنن يا قراره با خودشون ببرن....؟» كم مونده بود با اون هيكل جلوي مردم بزنه زير گريه...دوستش رو گرفته بودند و برده‌بودند تو مسجد (يا بهتر بگم، جايگاه شكنجه....واقعا كه حرمت هيچي رو نگه نميدارند)
ما از ساعت 11.15 كه هفت تير بوديم راه افتاديم با جمعيت به سمت م وليعصر (با شعار دادن) تا به وليعصر رسيديم يه دسته از طرفدارهاي اونا و بسيجي‌ها از خ وليعصر (شايدم بلوار كشاورز) رسيده بودن به ميدون...اونجا درگيري شد...هل دادن و بعد هم گاز اشك‌آور و...
تا بيست دقيقه‌اي كه بعد از پناه بردن به كوچه و اطراف، خودمون رو جمع كرديم...ديديم يه دسته از سبزها دارن برميگردن سمت طرف هفت تير و نه انشگاه...ما هم دوباره با جمعيت رفتيم...طول راه هم همش شعار...ماشين‌ها هم همش بوق‌ق‌ق‌ق...
بعد كه رسيديم هفت تير...ديگه مردم «وايستادند» تو ميدون...فقط شعار ميدادند...حركت نميكردن...حداقل 40 دقيقه يا بيشتر مردم فقط تو هفت تير وايساده بودن و شعار ميدادن...نيروي انتظامي هم بود ولي فقط نگاه ميكرد...بعد از 40-دقيقه (شايدهم يه ساعت) بعضي گفتند بشينيم تو ميدون وقت نمازه...نماز بخونيم...زن و مرد...هنوز چند دقيقه از طرح نقشه‌ي نماز نگذشته بود كه يه يهو فقط ديدم فشار اومد و مردم شروع كردند به دويدن... من هم به اطراف و كوچه‌ها پناه بردم...
هفت تيري كه تا همين چند لحظه پيش جمعيت سبز توش موج ميزد...در عرض كمتر از 10-15 دقيقه تبديل شد به لانه‌ي بسيجي‌ها، گاردي‌ها و پر از موتور...
بعدا هم كه يهو «يه دود وحشتناك سياه و بلند» از يه طرف ميدون نمايان شد...معلوم نبود چي آتش زدن...من شنيدم گفتن لاستيك...ولي اون دودي كه من ديدم تنها از لاستيك بر نمي‌اومد...
خلاصه بيشتر از گاز اشك‌آور اون دود وحشتناك و سياه كه هفت تير رو گرفته بود همه رو اذيت ميكرد و تنفس رو مشكل...
بعد هم كه واقعه‌ي «مسجد الجواد» رو ديدم كه چه بلايي سر جووناي مردم مي‌اوردن...
بعد از اون هم كه در مترو...شعار ميدادند...(و بعد چون خود نمازگزاراي طرفدار اينها هم همون موقع از دانشگاه برگشته بودند و در ايستگاه‌هايي سوار ميشدند...در حالاتي درگيري لفظي پيش اومد)
بار اول واگن زنانه بودم (ايستگاه هفت تير) ...چيزي ديدم كه اصلا خوشم نيومد...يه پيرزن و دختر جوون (طرفدار خامنه‌اي) با يه پيرزن و دو تا دختر جوون (معترض) با هم درگيري لفظي شديد پيدا كردند و كار به فحش و فحش‌كشي كشيد..و در مرحله‌اي بسيار به درگيري فيزيكي نزديك شد..پيرزن معترض حرف بدي نميزد...اما پيرزن طرفدار خامنه‌اي و سه تا دختر(طرفدار و معترض) شديدا به هم هتاكي ميكردند...جوري كه من هم شرمم شد بغل دست اينها نشسته ام...چندين خانم هم بخاطر اين بددهني‌ها با قهر، واگن رو ترك كردند. ...چند تا دختر هم اومدن جلوي اون دو تا دختر معترض رو گرفتند، گفتند اين فحاشي‌ها ديگه چيه ...؟ مثلا ما ميگيمبا اونا فرق داره...اونا بد صحبت ميكنن...شما چرا بايد مثل اونها باشي؟
همه‌ي مردها جمع شده بودند ببينند واگن زن‌ها چه‌خبر شده و اين كولي‌بازيا سر چيه...
(گرچه خوب، اين جنبش، گزينشي نيست...مردم با خاستگاه‌هاي اجتماعي مختلفي توش شركت دارند)
در واگن بعدي كه در واگن مختلط بودم هم، بحث (البته محترمانه) در جريان بود .يكي از اين آقايان تازه از نماز برگشته با يه جوون معترض...پسره دست باد كرده‌ و باتوم خورده‌اش رو نشون ميداد و مرده هم ميگفت:چرا بايد مردم بريزن تو خيابون و بي‌قانوني كنن..؟
خوب اينها هم مجبورن جلوي بي ثباتي رو بگيرن... نه اينكه خوششون بياد...
راه‌هاي اعتراض بايد قانوني باشه...چرا بعد از انتخابات اين همه بي‌قانوني شد..اگه كانديداي شما برنده ميشد ما اين‌كارها رو ميكرديم خوب بود؟
كه من هم بهش گفتم اگه شما ميگيد ما بي‌قانوني كرديم، چرا آقاي خامنه‌اي يك هفته قبل از بررسي و اعلام نظر شوراي نگهبان (خلاف قانون اساسي) اومده گفته تقلب نشده وانتخابات درست بوده...(بعد كه برگشتم ديدم يه بسيجيه داره با موبايل ازم فيلم ميگيره! - واقعا چه كارهاي سخيفي ميكنن براي ترسوندن مردم)
در آخر هم تمام شعارهايي كه امروز شنيدم رو اينجا مينويسم: نه غزه نه لبنان جانم فداي ايران- مردم ِ ما رو ميزنن، دم از فلسطين ميزنن - فلسطين كجايي..كهريزكو ببيني- مردم چرا نشستين...ايران شده فلسطين - بسيجي، اسرائيل پيوندتان مبارك - چه غزه،چه ايران مرگ بر ظالمان- بي‌غيرت...بي‌غيرت...بي‌غيرت (رو به بسيجي‌ها) - درود بر منتظري...سلام بر صانعي - منتظري زنده باد، صانعي پاينده باد- هاله‌ي نورُ ديده، تجاوزُ نديده - توپ،تانك،كهريزك ديگر اثر ندارد - كروبي دستگير بشه ايران قيامت ميشه- استقلال آزادي، جمهوري ايراني ( دروغگو و دولت كوتا و يا حسين و الله اكبر و مرگ بر ديكتاتور و اينا هم كه پايه‌هاي ثابت شعارند)

۱۳۸۸ شهریور ۲۳, دوشنبه

يك بار ديگه به آقا توهين كني دندونهاتو تو دهنت خرد ميكنم

جمعه افطار خونه ي يكي از اقوام(دختر عموم) دعوت داشتيم.و از اونجائي كه اين عموزاده ي ما از طرفدار پر و پا قرص گفتگوي تمدن ها است، دو سه تا از فك و فاميلهاي بسيجي‌مسلكمان را هم دعوت كرده بود.يكي از اونها رو قبلا شنيده بودم كه جزو ماموران گمنام نايب خود خوانده‌ي امام زمان است.و به خاطر موذي بودن و مشكوك زدنش هيچ وقت جلوش بحث هاي سياسي نميكرديم.
اما داستان ما درباره ي يكي ديگه از اين دايناسورها است.ما با ايشون رابطه چنداني نداشتيم و نداريم(شايد يكي از عللش هم اينه كه ساكن تهران نيست و خوشبختانه زياد جمالشان را زيارت نميكنيم).با اجازه يك فلاش بك بزنم. يادمه اولين بار كه موفق شديم با حضرت اجل يك گپي بزنيم زمان فاتحه ي زن عموم بود كه اين برادر هم اونجا تشريف داشتند.درست يك هفته از اعلام نتايج انتخابات گذشته بود و در بحبوحه‌ي تظاهرات ميليوني مردم...فكر كنم دقيقا يك روز قبل از سخنراني تاريخي رهبرشون مبني سركوب مردم بود.
يك سر از مسجد اومدم بيرون تا يك هوايي تازه كنم و سيگاري بچاقيم كه ديدم يكي از پسر عموهام كه از اون طرفدارهاي سر سخت موسويه، داره با پسر طرف مناظره ميكنه.حامد خان(عمو زاده ي عزيزم) تا مارو ديد داد زد فواد يك دقيقه بيا اينجا.ما هم كه سرمون درد ميكنه براي اين جور مجادله‌ها، نداي آمده را لبيك گفتيم و به جمعشان پيوستيم.آقا زاده هم كه ديد تيم ما دو نفره شده، اونم همزمان يك يار كشيد و اَبَوي خودش رو به مناظره دعوت كرد...موضوع مناظره هم اين بود كه تو انتخابات تقلب شده يا نه؟ هنوز ب بسم الله را نگفته بوديم كه ديديم طرف حكم را صادر كرد و گفت: معلومه كه در انتخابات تقلب نشده و اينها از اين كه تو انتخابات باختند داره كونشون ميسوزه و جنجال درست ميكنند(نقل به مضمون).من كه تازه از شوك ادبيات به كار رفته توسط حضرت آقا در اومده بودم پرسيدم:
ميشه بگيد دليلتون براي اين حرف چيه؟
گفتش:«معلومه! اين همه جار و جنجال راه انداختن ولي يك مدرك نشون ندادند.اگر يك مدرك داشتند الان تو بوق و كرنا كرده بودنش و توسط واسطه هاشون به دست رسانه ها اجنبي داده بودند تا اون به كره مريخ هم ببرند!!!»
گفتم اگه تقلب نشده بود:
يك- چه دليلي داشت كه با اين عجله آرا را وقتي همه خواب بودند اعلام كنند؟چرا بايد جلوي وزارت كشور را با بلوكهاي سيماني و يك عالمه نيروي گارد محاصره كنند؟با پايان انتخابات(يك ساعت بعد از پايان راي گيري) خبرگذاري فارس پيروزي احمدي نژاد را با بيست و خورده اي ميليون اعلام كنه و در همان زمان(يك شب) اراذلشان در خيابان عباس آباد شيريني پخش ميكردند و عربده بيست و چهار ميليون راي ميكشيدند؟با چه معجزه اي در 40 درصد اوليه آرا يك راي باطله هم وجود نداشت؟چرا فاصله ي احمدي نژاد با نفر دوم هميشه از يك نمودار خطي ثابت تبعيت ميكرد در صورتي كه همه ما ميدونيم آراي مردم هر بخش از ايران با بخش ديگر فرق ميكنه.چطور شده كه موسوي در شهر و استان خودش شبستر و آذربايجان از احمدي نژاد كمتر راي آورده در صورتي كه ميدونيم حتي در دوم خرداد ناطق در مازندران بر خلاف كل ايران رايش از خاتمي بيشتر بود؟
حامد هم به كمكم اومد و گفت: از اين حرفها گذشته خدا وكيلي كروبي سيصد هزار تا راي آورده؟ بابا تو لرستان كه به اين راي ميدادند...براي مجلس ششم تو خود تهران راي اش از اين حرفها خيلي بيشتر بود.
طرف كه ديده بود داره قافيه را ميبازه زد تو حاشيه...«كي گفته جلوي وزارت كشور را مسدود كردند؟ كي شيريني ميداد؟همش شايعه است»
يهو من و حامد داد زديم ما خودمون اونجا بوديم با موتور رفته بوديم ببينيم چه خبره.
گفت: « اگر هم بسته بودند بخاطر اين بود كه موسوي و طرفدارهاش قصد حمله به اونجا را داشتند و ميخواستند در آراي مردم دست كاري كنند!!!!در ضمن اين كه ميگي چرا تركها يا لرها به همشهري‌هاشون راي ندادند... بَده كه مردم اومدند ملي راي دادند و نخواستند قومي و قبيله اي راي بدن؟ در ضمن اگه واقعا شكايتي دارند ميتونند از طريق مرجع قانوني مطرح كنند.»
بهش گفتم،وقتي قاضي شرط عدل را رعايت نكنه، تظلم خواهي را بايد پيشش برد؟
وقتي آقاي خامنه ائي قبل از تاييد احمدي نژاد توسط شوراي نگهبان، مهر تاييد بر انتخابات زده ديگه بردن شكايت پيش مراجع قانوني كه شما ميگي و خودشان يك پاي تقلب هستند موضوعيت خودش را از دست ميده.
بهش گفتم:ببين برادر، احمدي نژاد و اين قبيل آدمها كه مورد وثوق حكومتند هميشه يك راي ثابتي را در سبد خودشان دارند.يعني يكسري افراد كه راي دادن را فرض ميدانند و هميشه راي ميدند، چون وظيفه است.اما چطور شده قشري كه در انتخاباتهاي قبلي جزو آراي خاموش بودند و اين دفعه اومدند كه مثل دوم خرداد و فراتر از آن جلوي يك پديده را بگيرند و به اصطلاح راي اولي هستند رايشان را در جيب احمدي نژاد ميبينند؟
برادر خود من،خواهر من،حامد،خواهرش،مادرش و خيلي هاي ديگه...
مسلمه كه اين حماسه چهل ميليوني را همينها آفريدند و همين دارندگان آراي خاموش هستند كه ميگويند تقلب شده.
گفت:« براي من آراي خاموش و روشن نكن .مردم ديدند احمدي نژاد داره كار ميكنه و يقه دزدها را ميگيره اومدند بهش راي دادند.»
ديدم نه بابا اگه ميخ تو سنگ بره،تو مغز اينها هم منطق ميره.(البته اين بحث خيلي طولاني تر بود ولي ديگه روده درازي نميكنم و بر ميگردم به جمعه همين هفته).ما تازه از سر سفره افطار پا شديم و داشتيم با دادشمون اختلاط ميكرديم كه ديدم يكي از پشت سرمون داره ميگه "ديدي كه اونهائي كه براشون سينه ات را چاك ميدادي گوه‌خور نامه امضا كردند"با تعجب برگشتم ديدم بله خود نره خرشه.(به خودم گفتم عجب بدبختي داريم ها.مار از پونه بدش مياد در خونه اش سبز ميشه)
گفتم:« آره خوب،گاليله هم از اين شكر نامه‌ها امضا كرده بود.كه چي؟هركس ديگه اي هم جاي اونها بود و اين بلايا سرش مي اومد همين حرفها را ميزد.»
فكر كنم زدم به خال، چون ديدم جوش اورد و گفت:« اگه نميتونند سر حرفشون بمونند غلط ميكنند مبارزه ميكنند.زمان شاه دست و پاي مبارزين را قطع ميكردند ولي هيچ كدوم نگفتند گي خورديم،گي خورديم»
لبخند استهزاء آميزي زدم و محلش ندادم.
خواهرم شنيده بود كه طرف لباس شخصيه و از اونهائيه كه تو سركوب مردم شركت ميكنه به همين دليل و تجربه بحث قبليم، سعي كردم اصلا باهاش حرف نزنم.مهموني داشت به خوبي و خوشي پيش ميرفت كه حامد اينها با خانواده اش رسيدند.اين حامد اصولا بچه كله خرابيه.(مثلا تو تظاهرات يهو جو ميگيردش و نقش ليدري پيدا ميكنه و ميبيني داره به مردم خط ميده چه شعاري بدند).
اين عمو هم كه ديد با ما نميتونه كل كل كنه از ما كشيد بيرون و رفت چسبيد به حامد.از اول مهموني هي به هم تيكه مينداختند.بعد از شام،من رو مبل لميده بودم و داشتم سعي ميكردم نفس جا بياد كه ديدم اون ور سالن صداي خنده ي دخترها مياد و شلوغ شده.ما هم تو عوالم خودمون بوديم كه حامد اومد نشست بغل ما.ازش پرسيدم چه خبر بود گفت هيچي داشتم اداي خامنه اي را در ميوردم.
گفتم كدوم قسمتش رو؟
تا داشت يك تيكه اش را براي ما مي امد(جسم ناقصي دارم،عقل عليلي دارم و..)و من و داداشم تازه غرق خنده شده بوديم ديدم بلدوزر داره با مشتهاي گره كرده مياد طرف ما،كارد بهش ميزدي خونش در نمي آمد.من سريع دوزاريم افتاد داستان از چه قراره و جلوي خنده ي خودم رو گرفتم.به حامد هم يك اشاره كردم كه حواسش باشه...
يارو اومد درست جلوي صورت حامد ايستاد و با مشت گره كرده گفت:
«يكبار ديگه به آقا توهين كني با همين مشت ميزنم دندونهات رو تو دهنت خرد ميكنم...برام هم فرقي نداره كه كجا هستيم يا كي هست و كي نيست.تو كه خودت خوب منو ميشناسي.. چماق دارم،چاقو كشم.. حواست باشه.»
«نمكدون! يكبار ديگه ببينم اين مسخره بازي ها را دربياري،فقط خودت ميدوني ومن»
همه هاج و واج داشتند اين صحنه را ميديدند.طفلي حامد براي اينكه جمع بهم نخوره هيچي نميگفت.فقط ميگفت باشه،باشه.
یکی از عموهام هم نامردي نكرد،نگذاشت طرف دو قدم دور بشه.. سريع گفت« نترس حامد جان، دندون ساز آشنا دارم»

۱۳۸۸ شهریور ۲۱, شنبه

روز قدس فراموش نشه

امروز اکثر اعلامیه هایی که توسط من و خواهرم تهیه شده بود را رفتم پخش کردم.راسیتش خیلی دوست داشتم از اعلامیه هایی که پخش کردم عکسی تهیه کنم و در دنیای مجازی قرار بدم ولی خیلی ریسکی بود و ترس برم داشت.بیشتر اعلامیه ها را به ماشینها(علی الخصوص تاکسی ها،ون ها و ماشینهای که آرم آژانس داشتند) الصاق کردم یا در خونه ها و مغازه ها انداختم و یک تعدادی را مستیقما به رهگذرها و مردمی که رد میشدند دادم.برخوردهای جالبی اتفاق افتاد که مبین این نکته بود،مردم هنوز فراموش نکردند و پشت سر جنبش و رهبران آن هستند.مثلا آقای که همراه با خانواده اش دم عابر بانکی ایستاده بود وقتی اعلامیه را دادم دستش و گفتم روز قدس فراموش نشه با لبخندی که سرشار از امید بود گفت حتما.یا آن دیگری که دستش را به علامت پیروزی بالا آورد و فریادش(دنیا و آزادی) هنوز تو گوشم داره زنگ میزنه(با فریادش پشمهام فر خورد،پیش خودم گفتم چه غلطی کردم به این یکی دادم،الانه که بیان بگیرنم).من که دلم خیلی روشنه،علی رغم تمام تهدیدها مردم دیگر ساکت نخواهند نشست.

۱۳۸۸ شهریور ۱۹, پنجشنبه

اتاق فكر راهپيمايي روز قدس


دوتا مسئله‌ي خيلي مهم ذهنم رو مشغول كرده كه با شما در ميون ميذارم.اگر تهران هستيد و قصد شركت در راهپيمايي رو داريد/ يا در مورد اين راهپيمايي اطلاع رساني ميكنيد، دو دقيقه از وقت خود را بگذاريد و اين متن رو بخونيد
در كنار مسئله‌ي اطلاع‌رساني در مورد 27 شهريور، چيزي كه بنظرم بايد حتما روش كار بشه، مسئله‌ي استراتژيه...
ببينيد چند تا احتمال هست، كه ما بهيچ ‌طريق نبايد بدون درنظر گرفتن اونها، دقيقه‌ي نود، ابتكار عمل رو بدست كودتاچيان بديم :اولا يه استدلال منطقي كه از يكي شنيدم (و به خبر كيهان مبني بر امامت هاشمي در اين روز هم اشاره داشت) اين بود كه استراتژي اينا اينه كه اول بگن هاشمي مياد، بعد اومدن هاشمي رو لغو كنن كه مردم دلسرد بشن و فكر كنن كه برنامه بهم خورده...مسئله‌اي كه هست اينه كه تو اطلاع‌رساني در مورد «تظاهرات اين روز»نبايد زياد رو اومدن هاشمي مانور داد، كه بايد كلا تظاهرات توي روز قدس، روز 27 شهريور مانور داد...كه خوشبختانه مشاهدات من هم تابحال در همين راستا بوده.
مسئله‌ي خيلي خيلي خيلي مهمتر، كه هرچقدر بگم مهمه باز هم كمه...مسئله‌ي «فيلم گرفتن» بطور جامع، تو اين روزه...ابتدا به ساكن اينكه، بعد از برخوردهاي شديدي كه با فيلم گيريهاي موبايل توسط مردم شد، كه نه تنها مردم رو ميزدن و دستگاهشون رو ميشكوندن، كه دستگيرشون هم ميكردن...عده‌ي كثيري از مردم، رو وادار كرد كه ديگه ريسك فيلم گرفتن رو نكنن...مگر اينكه شرايط بسيار بسيار مناسب باشه ...از طرفي هر موقع كه تظاهراتي ميشه پرس تي وي، فيلمهايي با كيفيت خوب (كه گوياي تمام حقيقت نيست ولي در عين حال تجمع شايد چند ده نفره‌اي رو مضمون گزارشات تصويري خودش ميكنه) به جهان مخابره ميكنه و اكثر خبرگزاريهاي خارجي هم از همين منبع ، براي گزارش استفاده ميكنن. مگر اينكه در شرايطي، يه آدم شيرپاك خورده‌اي از مردم تونسته باشه يه تصوير واضح از اون روز بگيره.
روز چهلم شهدا، شايد خيلي از شما تصوير اون جووني رو كه نيروي انتظامي كتكش ميزد و بعد هم گويا به سمتش تيراندازي كرد، رو بخاطر داريد...تقريبا تمام كانالهاي خبري خارجي كه من ميديدم اين تصوير رو براي متن خبر اون روز نشون دادند...چون هم تصوير با كيفيت بود و هم از داخل يه ساختمون، كل ماجرا واضح گرفته شده بود كه چطوري بچه‌هاي با دست خالي رو كتك ميزنن و حتي از شليك هم ابا ندارند.
اين دقيقا، اون چيزي است كه از الان بايد فكرش رو بكنيم...كه اين مسئله،اگر قادر به انجامش باشيم، حتي از تو خيابون اومدن هم بر ما واجب‌تره. تمام كساني كه در ساختمانهاي مسكوني مسيرهاي راهپيمايي قرار دارند (يا كساني كه دسترسي به رفتن به داخل اين ساختمانها رو دارند) بايد از الان فكري به حال پوشش تصويري بكنن...فيلم‌برداري از داخل ساختمان (با رعايت احتياط لازم)، نه تنها هيچ ريسكي رو متوجه فرد نميكنه، بلكه هم، ميزان واقعي جمعيت رو نشون ميده و هم ميتونه شكارگر لحظه‌هاي ناب باشه
جدا از عكس/فيلم برداري از داخل ساختمون‌ها...حتي در خود خيابان...راه براي فيلم‌گرفتن ِ بي هزينه مثل راههاي رسيدن به خدا زياده!
مكررا از تمام كساني كه دوربينهاي عكاسي/فيلم برداري حرفه‌اي، نيمه‌حرفه‌اي يا آماتور دارند...خواهش ميكنم، تنها به مجرد اينكه با هرنوع تصويربرداري برخورد ميشه دست از ثبت كردن تصاوير نكشند...ضمن رعايت احتياط، صدها را براي «مخفي كردن خود» يا «دستگاه» وجود داره...ديگه بيعرضه‌تر از پاپاراتزي‌هاي خارجي نيستيم كه براي گرفتن يه عكس از فلان بازيگر، صد جور دوربينشون رو پنهان ميكنن و به هزار هيئت خودشون رو در ميارن..
ساده‌ترين راه اينكه موبايل را لاي يك روزنامه گذاشت و يك سوراخ براي روزنه‌ي لنز درست كرد كه با خيال راحت بتوان فيلم گرفت
يا اينكه بدنه‌ي دستگاه، رو لاي پارچه‌اي پنهان كرد، جوري كه فقط روزنه‌اي به اندازه‌ي لنز گشوده باشه و هزاران راه خلاقه ديگر، كه طريق مكاشفات فردي براي هممون بازه.
بقيه رو هم از نتايج مكاشفات و نظراتتون بي‌بهره نذاريد.
پي‌نوشت : ايده‌ي ِ اعلاميه‌هايي كه در تصوير بالا مشاهده ميكنيد متعلق به اين دوستمون هست كه من هم پس از خواندن حركت جالب ايشون، به سهم خود، با چاپ و پخش مقداري، قدمي در اين اطلاع‌رساني برداشتم.