۱۳۸۷ مهر ۷, یکشنبه

دیالوگی زیبا از فیلم مه

-دیوید: خانم "کارمودی"، اون برای ما مثل "جیم جونز" میمونه.*1
من میخوام قبل از اینکه مردم شروع کنند به از خود بیخود شدن، از اینجا برم.
-اولی: حق با اونه. هر چی اوضاع بدتر بشه حرفهای اون به نظر مردم مقبولتر میاد.
-آماندا: نه موافق نیستم.مشخصه که اون زن دیوونست. ...ببین ...شاید تعداد کمی از مردم قبولش داشته باشند اما.......
-دیوید: نه ... الان چهار نفرند که همین حالا دارن به موعظه اش گوش میدند،تا شب هم تعدادشون دوبرابر میشه. فردا شب که اون چیز ها برگردن،اون برای خودش یک هیئت راه میندازه.اونوقته که ما باید نگران این باشیم که اون میخواد کی و قربانی کنه تا وضعمون خوب بشه.
تو رو "آماندا"؟پسر کوچیکمو؟
-دن میلر:حق با اونه
-آماندا رو به دن میلر:تو زیاد به انسانیت اعتقاد نداری،مگه نه؟
-دن میلر:نه زیاد.
-آماندا:من نمیتونم این حرف و قبول کنم.مردم بالذاته خوب هستن.
خدای من، دیوید ما یک جامعه ی متمدنیم.
-دیوید:حتماً،ولی تا وقتی که ماشینها کار بکنند.و تو بتونی به 911(همون 110 خودمونه)زنگ بزنی.
اما اگر تو اون وسایل رو از کار بندازی و مردم رو تو تاریکی قرار بدی و تا حد مرگ اونها رو بترسونی و قانونی وجود نداشته باشه
اونوقته که میبینی اونها چقدر بدوی میشند.
-دن میلر:مردم و به اندازه ی کافی بترسون،اونوقته که هرکاری و انجام میدند.اونها حرف کسی رو میخرند که راه حلی پیش پاشون بذاره
-آماندا:اولی لطفاً کمکم کن.
-اولی:از خدام بود که میتونستم.اما ما به عنوان گونه بشر بالذات وحشی هستیم.
اگر دو تا از ما رو تو یک اتاق تنها بندازن،شروع میکنیم به فکر کردن درباره اینکه چطور طرف مقابل رو بکشیم.فکر میکنی برای چی مذهب و سیاست و ساختیم؟
*جیم جونز(1931-1978) رهبر فرقه ای بود که طرفداران خود را وادار به خودکشی دسته جمعی کرد.