۱۳۸۷ مهر ۷, یکشنبه

حدیث مالنا و جامعه ی بیمار ما

Spoiler(این نوشته حاوی مطالبی است که جریان فیلم را افشا میکند).
من نمیخوام تو این نوشته درباره ارزش هنری فیلم تورناتوره یا بازی خارق العاده مونیکا بلوچی بحث کنم که این خارج از توان و سواد منه.ولی چیزی که برای من مهمه نگاه و فکریه که فیلم ساز در لایحه های درونی فیلمش به تصویر کشیده.مالنا نماد یک زن زیباست که بی شک همیشه نگاه تحسین برانگیز مردان و شاید حتی همجنسان خود را بر انگیزد.
ولی رفتاری که در جریان این فیلم اتفاق می افتد ناشی از کنشهای جامعه ی بیماری است که تمام اخلاقیات و خصائل انسانی در آن رنگ باخته و این رفتار ملهم از کردار دولتمردانی است که این جامعه استبداد زده را رهبری میکنند.آنها هستند که دروغ و خیانت را اگر منجر به تقویت پایه های حکومتشان بشود مجاز میشمارند و قبح و زشتی هر عمل غیر اخلاقی را مشروط میکنند.هنگام مشاهده این فیلم قرابت عجیبی بین رفتار مردم آن دیار در آن زمان با جامعه کنونی ایران دیدم.جامعه ای که به پایین ترین حد خود از نظر رذائل اخلاقی رسیده.دروغ و نامردمی چیزیه که امروزه به وفور در این جامعه دیده میشه.تجاوز به عنفها(مانند خبر وحشتناک تجاوز چند نفر به دختری در جلوی چشم نامزدش)،قتلها(که هر روزه بر سر جر و بحث کوچکی رخ میدهد وناشی از پایین آمدن آستانه تحمل مردم است)،دزدی های خشونت آمیز(دزدی همراه با پاشیدن اسید به صورت مالباختگان) به قدری در این جامعه عادی شده که اگر یکروز خبری در این باره در مطبوعات ما چاپ نشود آن روز،روز نمیشود.و متأسفانه حکومت نه تنها قدمی در جهت تلطیف فضا بر نمیدارد بلکه آنهائی را که میخواهند جلوی روند تسلسل خشونت را بگیرند محکوم به تلطیف افکار عمومی میکند!!!!
حرجی بر مردم نیست،چون آنها وقتی مشاهده میکنند که سردمدارن حکومت و رهبران دینی آنها به سادگی دروغ میگویند و دزدی میکنند
آنها نیز خود را محق میدانند که هر عمل غیر اخلاقی را برای بر آوردن آمالشان انجام دهند تا شاید در این جنگل بتوانند زنده بمانند.
مردمی هم که در فیلم مالنا نمایش داده میشوند گرفتار این مصیبت بودند.آنها با پسترین وسیله(تن در مقابل نان) خواهان ارتباط با مالنا اسکورديا بیوه ی زیبای نينو اسکوردبای سربازی که گفته میشد در جنگ کشته شده، بودند.و آخر سر زن ناچار تسلیم کسانی میشود که وی را به سمت فحشاء سوق میدادند(برای بقای خود).حتی هم جنسان زن هم نه تنها به او کمک نمیکنند بلکه با رفتاری دهشتناک وی را از شهر طرد میکنند.تنها کسی که در این جنگل، انسانیت خود را از دست نداده رناتو پسر بچه ای است که در تب عشق مالنا میسوزد و تنها کسی است که بعد از بازگشت نینو شوهر مالنا که گمان میرفت در جنگ کشته شده واقعیت را در نامه ای برای وی توضیح میدهد.
ما در صحنه ی پایانی فیلم،بعد از سقوط حکومت فاشیستی دوچه میبینیم که نینو با افتخار دست زن خود را گرفته و به شهر خود بر میگردد و مردمی که حالا پشیمان از کردار گذشته خود بودند با مهربانی آنها را میپذیرند.
من هم امیدوارم روزی برسد که جامعه ما هم به ارزشهای که روزگاری بهشان افتخار میکردیم برگردد و سنت نوع دوستی که خیلی وقته از میان ما رخت بر بسته دوباره جامه ی ما بشود.
نمائی از فیلم: