۱۳۸۸ مرداد ۱۴, چهارشنبه

مشاهدات امروزم از تجمع بهارستان

امروز 14 تير 88 ، قرار بود تجمعي در اعتراض به مراسم تحليف احمدي نژاد برگزار شه..
ساعت 8.30 وقتي وارد مترو شديم ، بلندگو اعلام كرد كه : مسافرين گرامي توجه فرمايد ، قطار در ايستگاه هاي "ملت و بهارستان" توقف نخواهد داشت..
پس گفتيم بذار ايستگاه دروازه شمرون پياده بشيم و از اونجا به سمت بهارستان و مجلس بريم..ساعت 8.45 دقيقه بود
از مترو (ايستگاه دروازه شمرون) كه پياده شديم ، امنيتي بودن فضا موج ميزد...نيرو...نيرو..نيرو..
راه افتاديم طرف بهارستان...افراد اندك و شايد تك و توك بودند...ولي وجود وافر لباس شخصي ها ، با آن تيپ هاي كذايي بسيار جلب نظر ميكرد.. (از خود در مترو). و اين مسئله در تمام طول راه ِ رسيدن به مجلس قابل مشاهده بود.. ضمن اينكه خيابون هاي منتهي به بهارستان رو بسته بودند و اجازه نميدادند ماشين يا موتور (البته به جز موتوراي خودشون) رد بشند و نه حتي تاكسي ها...پس در تمام طول راه فقط با پاي پياده ميتونستي بياي و كل پياده روها هم پر بود از لباس شخصي .
دقيقا نزديك هاي 9 بود كه رسيديم مجلس ، ولي يه جورايي با سَرخوردگي ديديم كه مردمي نيومدن (البته يادمون رفته بود كه ما ايرانيا هميشه يه نيم ساعتي عقبيم سر قرار ها...بعدا كه بهارستان رو رو به بالا - بطرف سعدي- ادامه داديم دوزاريمون افتاد!)
خلاصه اينكه ، تا جايي كه من ديدم مردم هي طول اين خيابون بهارستان رو ميرفتن بالا و پايين (عده اي نيز شايد جاهاي ديگر پخش شدند كه من نميدانم ، ولي انقدر نيرو و موتور سوار و لباس شخصي و گارد زياد ِ زياد ِ زياد ِ زياد بود و فضا سخت امنيتي، كه فرصت عمل رو از همه گرفته بودند..
در طول يكي از اين پياده رَوي ها (ساعت 10-10.30) ، نزديك ايستگاه اتوبوس ، چند انگشتي به نشانه ي "V" بالا بود و مردم كنارايستگاه اتوبوس توقف كرده بوند...من هم رفتم كنارشون وايسادم..خانمي مقواي بزرگي را بلند كرده بود كه بزرگ روش نوشته بود
«شاه هم ، دير صداي مردم را شنيد»
اين در حالي بود كه تمام نيروها درست روبروي آنها در خيابان بودند...هم لباس شخصي هم نظامي...وحشتناك تر، لباس شخصي هايي بودند كه بين جمعيت بُر خورده بودند ونيم قدم به نيك قدم وسط جمعيت بودند...(ولي به النسبه متمايز بخاطر تيپ ها)
مردم بيچاره هم( با اينكه اكثر قريب به اتفاق براي تظاهرات آمده بودند) ولي با وجود آن اراذل مسلح (و نسبت نا متوازن مردم عادي و نيروها) جرات نميكردند در كنار اين جمعيت (20-30 نفري) توقف كنند.
حتي صدايي هم از خود اين جمعيت متجمع در نميامد..
خلاصه من رفتم كنارشان وايسادم...دو نفر از اين لباس شخصي ها (يكيشان ريش نداشت ، كلاه لبه دار معمولي پوشيده بود، موهاي قهوه اي + عينك آفتابي) درست اومد روبروي آن خانم...هي مردم ِ كنارش رو ميپاييد و نگاه ميكرد ولي حركتي نميكرد و مثل باقي مردم ايستاده بود...يهو تنها در يك ثانيه ، به زن حمله ور شد ، مقوا رو پاره كرد و مچ زن را گرفت و دنبال خود رو زمين كشيد (زن نزديك 40)...مردم تا از اين حركت ناگهاني بخودشون اومدن و هو كردند و فحش دادن و خواستن زن رو آزاد كنن..گاز فلفل زد..و بقيه ي لباس شخصي ها هم به كمكش اومدن با باتوم و موتور سيكلت هاشون...ديگه نفهميدم زن دستگير شد يا نه.
براي من جالبه كه اينها از كوچكترين جنبنده اي هم فيلم ميگرفتند...حتي از كتك زدن هاي خودشان.(حداقل خوبيش اينه كه براي تاريخ ، جنايت هاي خود را مستند ميكنند)
در واقعه اي ديگر... (من نديدم چه اتفاقي افتاد ولي صداي هو كردن مردم را شنيدم...وقتي نزديك ماجرا شدم يك لباس شخصي ، كه اتفاقا آدم بسيار چاقي هم بود روي موتور سيكلت در پياده رو و با موتور گاز ميداد و در جواب هوي مردم بلند فرياد كرد :« زهرر ررر ررر مارررر! بريد گمشيد..» در حاليكه با باتوم خود به مردم ميزد ،( درست در كنار آن يكي از همكارانش مشغول فيلم برداري بود...) با كمال تعجب ديدم در حاليكه داره به مردم ميزنه ميگه : ماسكاتون رو در بياريد ببينم...يالا ماسكاتون رو در بياريد..! ماسك ها...!
تو اين مدت خيلي چيزا ديده بودم ولي چنين چيزي كه مردم رو بزنن كه ماسك هاتون رو برداريد...؟!
(جالبه ...يه بار شنيدم سازگارا ميگه :« خوب هوا هم آلوده است...بهانه و دليل براي ماسك زدن هست»...بابا ، دليل چيه..؟ يك بي قانوني اي اينجاهست كه بيا و ببين)
در مورد حضور نيروها كه " وووحشتناك زياد" . يك مدرسه ي پسرانه ي "علميه" نامي آنجا بود (نميدونم راهنمايي يا دبيرستان) درش كمي باز بود...ديدم چند نيرو ازش بيرون اومد...تو رو كه نگاه كردم شگفت زده شدم : حتي از مدرسه هم براي مقر نيروهاشون استفاده كرده بودن!..كل حياط مدرسه نيرو و موتورسيكلت هاي رديف شده بود.

نتيجه گيري ها ي آخر : مردم حضور داشتند...اما نيرو ها ، جلوي هر نوع تحركي (وايسادن يا "V"دادن و غيره... رو گرفته بودن...شعاردادن كه جاي خود دارد..)
يه چيزي كه اين مدت خيلي دارم ميبينم و ديدم اينه كه : پيش از اين ، حتي لباس شخصي هاشون هم ، مبناي حركت ِ خود را ، كنش ِ (به زعم اونها ) خطاي يك شهرند ميذاشتند...و در نتيجه دستگيرش ميكردن يا كتكش ميزدن...الان وضعيتي است كه بنظرم حتي نام "قانون جنگل" بي مسمي است...هيچ قانون و فرمولي وجود ندارد كه بتوان واكنش ِ اينان را در آن قالب تعريف كرد... الان يك آدم هاي هاري در خيابون ريختند كه من حتي به لحاظ امنيتي ماسك هم جرات نميكنم بزنم...چون بي هيچ منطقي ، (هيچ مبالغه اي در اين حرفم نيست)....دقيقا بي هيچ منطقي ، كافيست يكي از اين ها از قيافه ي تو خوشش نياد...نه..اصلا عشقش بكشه يكي رو كتك بزنه ...اينكار رو ميكنه و به هيچ كس هم پاسخگو نيست. هر بچه اي را مسلح كرده اند..شوكر ، باتوم ، گاز فلفل و..جزو وسايل مشتركشان است و هيچ نظارتي هم ب اينان نيست. يعني بي قانوني تمام.
يك باغ وحشي شده كه با هيچ منطقي نميشه تفسيرش كرد.
يك نكته ي ديگه اي كه امروز متوجه شدم ، اين بود كه تمام كارهاي روزانه (از بازار تا اداره ها) كه امروز در آن منطقه بود به كل مختل شد و خيلي از كارهايي كه به او ناحيه وابسته بود خوابيد...[راستي يكي از اين پاسا‍ژها رو در آن منطقه ، كركره اش را پايين كشيدند ومردم رو بيرون كردند..و سربازهاي انتظامي رو درپاسا‍ژ جا دادن (چرا ؟! نميدونم) ]
بهارستان البته پيش از اين امتحان خود را پس داده بود...جايي نبوده كه به مردم فرصت و مجال اعتراض بدون سركوب رو بدهد...اما ما مردم كه همه چي و همه جا رو امتحان كرديم...بنظرم اگه فرصتي ميشد كه مردم (بالاجماع) بروند در بازار..عالي ميشد...حداقل كاربردش اينه كه با حضور اون همه مردم و نيروهاي امنيتي و نظامي و ماشين و موتور سيكلت ، كار بازار مختل ميشد!...هيچ احتياجي هم به شعار دادن يا واسادن (و تجمع ) نيست...همون حضور ِ تنها ، خودش جواب ميده!

۱۳۸۸ مرداد ۱۳, سه‌شنبه

شعري سبز براي موج سبز

همه جا درد.همه جا غم.
همه جا استخوانٍ لايِ زخم،ماتم.
همه جا مرگ.همه جا ختم.
مادري در جستجوي فرزند.
همه غمگين.همه خسته.
دست و پاها در زندان شكسته.
شبها سياه.شبها تاريك.
دريغ از ذره اي نور اميد.
اما
بي ذره ائي ترديد.ميرويم در پي اميد
با موج سبز و عشق.
ميسازيم وطني چو بهشت.

سخراني تاريخي محسن كديور در رد نظريه ولايت فقيه

بخشي از سخنان ايشان در اين سخنراني كه به صورت مكتوب در آورده ام:
كسي بر ما ولايت ندارد،ما مهجور نيستيم كه قيم بخواهيم.دقيقا معناي ولايت فقيه،نوشته اند در كتب فقه اي همين آقايان،كه مانند ولايت پدر بر طفل صغير است.كه مانند ولايت بر افراد مجنون است،كه نميتوانند امور خود را اداره كنند.ميپندارند كه مردم در حوزه عمومي مهجورند،رشيد نيستند،مصلحت خود را نميتوانند تشخيص دهند.بايد كسي باشد كه به جاي آنها تصمم بگيرد تا گول شيطان را نخورند.
ميگويند ما مصلحت شما را بهتر از شما تشخيص ميدهيم.ما تشخيص داديم موسوي رئيس جمهورمون باشد،ميگويند:غلط كرديد.
تشخيص درست اين است كه احمدي نژاد رئيس جمهور شما باشد.
مي گوييم كه مخالفيم،ميگوند:غلط كرديد كه مخالفيد،گلوله نصيبتان ميكنيم.
بازيي كه در ايران شروع شده است، دقيقا اين است كه در حوزه ي عمومي چه كسي حرف آخر را ميزند؟
مردم ميگويند:ما
رهبر ميگويد:من
دقيقا الان فقيه سالاري با مردم سالاري با هم متعارض شده است.ولايت فقيه يعني،همگان بايد از ولي فقيه اطاعت كنند.
مردم سالاري،دموكراسي يعني اينكه;همگان از جمله فقه ها بايد از اراده اكثريت تبعيت كنند.
در دهه ي اول انقلاب اين مسئله اتفاق نيفتاد،چون هيچوقت اكثريت مردم با رهبري جامعه زاويه نداشتند!!!!!!!!!
الان اتفاق افتاده است.تعارضي كه در قانون اساسي بوده است.خودش را نشان داده است.بايد بين اينها يكي را انتخاب كرد.كسي از جانب خدا نصب نشده است.افراد متشرع بايد اين مسئله را نزد خود حل كنند.امروز بزرگترين مراجع تلقيد،منتقد اين حكومت هستند.
بزرگترين علماي دين منتقد اين حكومت هستند.با كدام زبان بزرگ اعلم مراجع شيعه بايد بگويد اين حكومت نامشروع است.
كسي كه شرايط عدالت،تدبير و برخورداري از راي اكثريت را از دست بدهد،حكومتش نامشروع است.نيازي به عزل ندارد،منعزل است.
اين سخن ديني است براي كساني كه به دنبال حجتهاي ديني ميگردند.اگر هم با روابط حقوق بشر بخواهيم دنبال بكنيم،همه ضوابط حقوق بشر زير پا گذاشته شده است.
حاصلش اين كه ما امروز در مقابل حكومتي قرار گرفته ايم كه از زور عريان دارد عليه مردم خود استفاده ميكند.و اين مردم بي دفاع
ميگويند:ما صرفا ميخواهيم به آن چيزي كه در قانونمان نوشته شده است عمل كنيم و چيز بيشتري نميخواهيم.
لذا ما نه قائل هستيم كه كسي از جانب خدا منصوب شده است.و نه معتقديم كه كسي بر ما ولايت دارد.و نه معتقديم ولايت مطلقه دارد.
معناي ولايت مطلقه ميدانيد يعني چي؟
يعني آن چيزي كه همه قدرت،اعم از قدرت قانون گذاري،قدرت قضاوت،قدرت اجرائي،قدرت مسلح،قدرت تبليغاتي راديو و تلوزيون همه در دست يكنفر باشد.
بسيار خوب الان همه در دست يكنفر است.آيا مسئوليت را قبول ميكنيد؟
آنچيزي كه ما الان با آن مواجه هستيم،مجلسي است كه نميتواند از جانب خود تصميم بگيرد زيرا توسط شوراي نگهبان،مهره چيني شده است.
قوه ي قضائيه است كه انگار تاكنون خواب بوده است.
آيا قضات ما استقلال دارند؟
من دقيقا به ياد دارم در زمان قبل از انقلاب،هر زمان كه پرونده ي سياسي تشكيل ميشد،قضات شريف دادگستري آن زمان زير بار اوامر علي حضرت همايوني نميرفتند.شاه مجبور ميشد براي محاكمه مصدق و بازرگان محاكمه نظامي تشكيل بدهد.ميدانيد اين سخن يعني چي؟يعني دادگستري شاه سالم بود.
دادگاه نظامي بر عليه مصدق حكم كرد.دادگاه نظامي بازرگان را محكوم كرد.طالقاني را محكوم كرد.نه دادگاه عادي.
و امروز ما ميبينيم كه نيازي به دادگاه نظامي ندارند.دادگاه عادي مثل آب خوردن،بلافاصله حكم صادر ميكند.در بسياري از اين دادگاه ها با يك تلفن حكم صادر شده است.قاضي تصميم نميگيرد.رئيس قوه قضايه نوعا فردي تشريفاتي است.كارها جاي ديگري تعين و تكليف ميشوند.و لذا است كه ميبينيم،كجا دنيا سراغ داريد كه بدون حضور وكيل،محاكمه انجام بشود.فرد محكوم،فرد متهم 45 روز از دنياي خارج بيخبر باشد.بعد در دادگاه شركت بكند و مجبورش كنند كه اعتراف كند.اين اعترافات چه ارزشي دارد.كدام مجمعي ميتواند به اين اعترافات،اعتبار بنهد.صرفا ميخواهند قبل از مراسم تحليف،قصه هايي كه سر هم كرده اند به مردم تحويل دهند.
اين كيفر خواستي كه صادر شده است سند بسيار مهمي است براي سقوط جمهوري اسلامي است.اين به سر مقاله روزنامه كيهان شباهت بيشتري دارد تا يك كيفر خواست حقوقي.تنها چيزي كه در آن يافت نميشود،مسائل حقوقي است.
جالب اينجا است كه اكثر اين كيفر خواست،قبل از اين به عنوان برنامه انقلاب مخملي در خبرگزاري فارس و در روزنامه كيهان منتشر شده و من شخصا آنرا خوانده بودم.
اين اسمش كيفر خواست نيست.سر و ته ندارد.هيچكدام از مسائل مشخص نيست.
آيا اگر كسي خواست.اينرا من با وضوح و شفافيت ذكر ميكنم،در جمهوري اسلامي كوشش براي استقرار دموكراسي جرم محسوب ميشود.تمام اين عزيزاني كه از سران اصلاحات كه الان در زندان هستند.هيچ جرمي ندارند جز،كار تشكيلاتي براي استقرار دمكراسي در ايران.مگر ميتوان پارلمان داشت و حزب نداشت؟!
مگر ميتوان حزب داشت و براي رسيدن به قدرت از طرق قانوني و مسالمت آميز استفاده نكرد؟!
اسم اينكار را گذاشتند انقلاب مخملي.اگر من آمدم در يك حزب كار تشكيلاتي كردم،كه قدرت را به شكل قانوني به دست بگيرم.
ميگويند:نگفتيم اينها ميخواهند قدرت را به شكل نرم از ما بگيرند.من به وضوح ميگويم كه بلي ما ميخواهيم قدرت را به شكل قانوني از شما بگيريم.اين مردم ايرانند كه ميخواهند قدرت را از شما پس بگيرند.تمام علماي علم سيايت مطابق اين كيفر خواست،عين جرمند.بحث transition to democracy(انتقال جامعه به سوي دموكراسي)امروز زنده ترين بخش علوم سياسي و جامعه شناسي سياسي است.
مطابق نظر اين افراد جاهل و بيسوادي كه امروز بر وطن ما حكومت ميكنند.اينها اسمش انقلاب مخملي است.در اين صورت همه دپارتمانهاي علوم سياسي در جهان بايد تعطيل شوند.در ايران ما نيازي نداريم چون اينها جاسوسي است،اين عين جاسوسي است.اگر فرض كنيم كه بنده با بزرگترين فيلسوف زمانه يعني هابرماس آلماني ملاقات كردم.ميگويند نگفتيم تو داشتي با او درباره براندازي صحبت ميكردي.من با بسياري از فلاسفه ملاقات كردم و خواهم كرد.مگر ميتوانيد جلوي مراوده هاي علمي ما را بگيريد؟
اين كيفر خواست را برداريد بخوانيد.با "رورتي"ملاقات شده است.با "كين"ملاقات شده است.با "هابرماس"ملاقات شده است.
اينها آمده اند كه ايران را عوض كنند.
بسيار خوب ما ميخواهيم به صورت علمي،قانوني و مسالمت آميز اين مفاسد شما را اصلاح كنيم.بيش از آنكه از مثال رورتي و هابرماس هم استفاده كنيم،بنده از قران و نهج البلاغه استفاده ميكنم.مگر اينكه بگوييد اين متون هم ممنوع است.همچنان كه الله اكبر هم امروز جزو جرائم دوستان ما در زندان است،خواندن نهج البلاغه هم به شرح ايضا.چرا چون بيشترين چيزي كه ما را تحريك ميكند عليه شما اين مطالبي است كه امام علي به ما ياد داده است.
امام علي به ما فرمود:شنيده ام كه لشكريان من زماني كه به سوي معاويه ميرفتند،از شهري ميگذشتند.دختري يهودي را يافتند.زيور پاي آن دختر،خلخال را به زور از پايش در آورده اند.علي ميگويد من كه اين خبر را شنيدم همچون مار گزيده به خود ميپيچيدم.از خدا تقاضاي مرگ كردم.گفتم علي بميرد بهتر از اين است كه در زمان فرمان روايي او به ظلم از يك ذميه(دختر يهودي)بخواهد خلخال بدر آورند.آيا امروز رهبر جمهوري اسلامي از خدا تقاضاي مرگ نميكند كه اين همه شهيد را به قبرستان فرستاده است.